اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

گل زندگی ما

بدون عنوان

1393/11/2 23:55
نویسنده : مامان اهورا
282 بازدید
اشتراک گذاری

اهورای عزیزم یکسال از بهترین روزهای زندگی منو بابا مثل برق و باد گذشت توتقریبا یکسال و دوماهت بود که کامل راه افتادی و باید حسابی مراقبت میبودیم و چون شیطونتر شده بودی و یکجا بند نمیشدی امکان عکس گرفتن ازت کمتر بود در نتیجه امسال نسبت به سال اول کمتر عکس گرفتیم ،عکسهای پاییزو زمستون 1392 و همچنین مقداری از بهار 93رو میتونی در ادامه مطالب ببینی

من تورو 5ماه باردار بودم که نقشه تابلو فرش ضامن آهو رو گرفتم و شروع به بافت کردم ،ده روز مونده بود تو بدنیا بیای دست از بافت کشیدم تا اون موقع 180رج بافته بودم بعداز بدنیا اومدنت هم تا سه ماه دست به بافت نزدم و از وقتی که تو متوجه دار قالی شدی عاشق دفه بودی و ازم میخواستی بدم تو بزنی این عکس هم شاهدش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و همچنین عاشق کامپیوتر

و عاشق تلفن که بالاخره خرابش کردی

انهم که دیگه معلومه چقدر شیطونی

و عاشق مت که داداش فرزام بهت داده

و مدام زیر میز البته اینجا ویلای مازندرانه که با بابا دوهفته رفتیم موندیم البته عموحسن هم بود که برای کارشون این ویلا رو کرایه کرده بودند و ما هم چون طاقت دوری بابا رو نداشتیم مجبور شدیم باهاشون بریم

تو یک سال و یک ماهت بو که رفتیم مشهد دقیقا 30مهر 92با خاله حمیده اینا و خاله فریده اینا و عزیز البته با قطار از قزوین با تور 5 روزه رفتیم خیلی خوش گذشت تو هنوز کامل راه نمیرفتین ،اینجا باغ وحشه که با فرزام سوار اسب کوچولوشدین

 اینجا هم توی ایستگاه قطاره از توی حرم عکس نداریم میخواستیم بریم آتلیه که دیر یادمون اومد و بالاخره نشد

اینجا هم توی قطاره

کل کاروان عاشق تو شده بودن مدام براشون چشمک میزدی و بوس میفرستادی  اکثر تور ما فامیلای شوهر خاله فریده بودن که همگی سید بودن و ما هم شب عید غدیر اونجا بودیم توی هتل نور که ما بودیم به همین مناسبت جشن گرفته بودن وبه سیدها کادو دادند خیلی خوش گذشت

بعداز اینکه از مشهد اومدیم با بابا رفتیم مازندران و این عکس هم توی پارک روبروی ویلا گرفتیم

اینهم دریای مازندرانه که با پسرعمو سامان و نیلوفر جون رفتیم

و این هم از شیرینکاریهای داداش فراز

اینهم پارک قبلی نزدیک خونمون که حالا دیگه کلی وسایل جدید و تمیز آوردن

عاشق پلوی سفید خالی بدون خورشت

و همچنین عاشق ماست

وقتی که با خاله اینا رفتیم رستوران

حموم کردن گل پسرم

خونه عمه جون

البته موهات رو 16 فروردین 93 زدیم از ته به کمک عموحسن وبابا به امید اینکه صاف بشه اما نشد الته من عاشق موهای فرت بودم وهستم و خواهم بود

برف زمستون 92

این چندتا عکس بدون شرح

خونه ای که بابا برات درست کرده بود و عاشقش بودی

پارکینگ خونمون

استخر پاشوران

خونه عزیزجون

آقا اهورا خوشتیپ

آقا امیرعلی گل (پسر دائی حمید) جیگر عمه 29 اردیبهشت 1393 بدنیا اومد

جمع پسر عموها خونه مادرجون

و بازهم خوشتیپ مامان

اهورا جان اینها نمونه ای از خروار بودن امیدوارم تونسته باشم برات تداعی این روزهای خوب رو کرده یاشم دوستت داریم همیشه شاد باشی و سلامت

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان پرنیا
3 بهمن 93 1:44
سلام ماشاالله کوچولوی نازی داری خدا حفظش کنه خوشحال میشم به ما هم سر بزنی